چگونه در مقابل فرسودگی شغلی از خود محافظت کنیم
- انتشار : 11-02-1402
- 0 نظر
- 1010
- سیاست انتشار مطلب
انسان اکنون، انسان معاصر بیش از هر وقت دیگری (در مقایسه با انسان کهن ) در معرض خطر فرسودگی شغلی ست
مردمان گذشته در کار و شغل خود، بیشتر در پی رفع مایحتاج نزدیک شان بوده و آن چنان دلمشغول و دغدغه مند به شغل خود نگاه نمی کردند
امروزه در مقایسه با گذشته، آن چنان تنوع شغل ها و چالش های مربوط به آن و تخصص گرایی و رقابت های سالم و ناسالم و استرس و فشار زمان و برنامه ریزی و...سیر صعودی به خود گرفته که بیش از آن که کنترل افسار شغل در دست آدمی باشد آدمی در چنگال شغل اش گرفتار است. تا جایی که اصطلاح زندگی کردن برای کار، به جای کار کردن برای زندگی بیشتر از هر وقت دیگری مصداق یافته است
فرسودگی شغلی یا کار زَدگی وضعیتی ست که فرد علایم خستگی مفرط عاطفی، روانی و جسمی به دنبال سال ها کار فرسایشی را از خود نشان می دهد. این نشانگان حالتی ست که در آن قدرت و توانایی افراد کم و رغبت و تمایل آن ها برای انجام کار و فعالیت کاهش می یابد. فرسودگی شغلی پیامدی از فشار شغلی دایم و مکرر، بدین معنی که شخص در محیط کارش به علت عوامل درونی و بیرونی احساس فشار می کند و این فشار پیوسته و چنین باره بوده و سرانجام به احساس فرسودگی تبدیل می گردد
اولین آسیب فرسودگی شغلی، رنج بردن از فرسودگی بدنی هم چون سردرد، تهوع، کم خوابی و تغیراتی در عادات غذاییاست. فرسودگی عاطفی هم چون افسردگی، احساس درماندگی، احساس عدم کارایی در شغل خود و هم چنین ایجاد نگرش های منفی نسبت به خود، شغل، سازمان و به طور کلی نسبت به زندگی پیامدهای بعدی کارزدگی هستند. فرسودگی شغلی عاملی بازدارنده برای ایجاد و گسترش خشنودی شغلی ست
اتخاذ راهکارهایی می تواند از دچار شدن فرد به این اختلال پیشگیری کرده و یا در صورت دچار شدن با کم ترین آسیب از آن خارج گردد. سوای اتخاذ سیاست های مناسب کاری توسط مدیران بالا دست، هر فرد شاغل باید اهداف و نگرش های خود در مورد شغلش را هر چند وقت یک بار مورد بازنگری قرار دهد و در صورت نیاز آن ها را به روز نماید و از افکار ناکارآمد و منفی و تکراریپرهیز نماید
نگرش به شغل باید به عنوان وسیله ای برای رسیدن به اهداف (زندگی کردن در آرامش و امنیت) باشد و نه این که شغل، خودبه هدف تبدیل گردد. دچار شدن به یک مصرف کننده ی صرف در دنیای مصرف زده و مصرف گرای کنونی افراد را تبدیل به کسانی خواهد کرد تا بی وقفه و تحت شرایطِ ویرانگر، کار و کار و کار کنند و در پایان درآمد حاصله را هزینه ی اشیاء یا خدمات غیر ضروری نمایند. به این طریق آدمی هیچوقت آن قدر کار نخواهد کرد تا یک مصرف کننده ی خوب باشد و مصارف او همیشه از درآمدش پیش و بیش خواهد بود. اگر از این قضیه که بیشتر رنگ و بوی روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دارد بگذریم اتخاذ نگرشی سالم و مثبت به شغل – البته در جامعه ای با اقتصاد نسبتا سالم و کارآمد- فرد را از مزایای بارآوری و لذت بردن از مفیدِ فایده بودن بهره مند خواهد ساخت
مدیریت افکارمنفی و ناکارآمد و مقابله با این افکار از طریق خنثی سازی و جایگزینی جملات مخالف ورز می تواند در کاستن از بار این خستگی موثر باشد. فردی که دچار افسردگی شده و هر روز استرس و اضطراب و خشم بسیاری را نسبت به خود، محیط کار و همکارانش حس می کند افکاری منفی و ناکارآمد را نشخوار می کند. این افکار با روانه شدن سمتِ محیط کار آغاز و با دیدن مسیر کار و شروع انجام کارهای روتین اوج می گیرد. تکرار عبارت های چون – از این کار متنفرم، حس له شدگی دارم، احساس می کنم اسیر و برده ام، همکاران و رئیس بی ملاحظه ای دارم، زندگی ام دارد تباه می شود و...- در بیشتر لحظات کار توام با استرس و خشم و از کوره در رفتن های متععد ذهن و روان فرد را فرسوده می کند. مقابله با این افکار نه به معنای پذیرش آن ها و تسلیم در برابر شرایط، بلکه کاستن از بار اضافی منفی و آزاردهنده، برای مقابله ی هر چه بهتر و یافتن راه حل های مفید تر جهت غلبه بر شرایط سخت کاری ست
به کارگیری فنون آرام سازی (ریلکسیشن) و همین طور ذهن آگاهی (به معنای رها ساختن خود از هر فکر و بند و قیدی) فرد را از تجربه ی شکنجه وار شغلی جدا ساخته و موجب می شود دقایقی را در آرامش سپری کند. یادگیری این فنون زیر نظر روانشناس متبحر به فرد این امکان را می دهد که جنبه های دیگری از تجربه ی شغلی را کشف کند که این جنبه های کشف نشده می تواند لذت فراموش یا گم شده از کار باشد. شاید اندکی آرمان گرایانه به نظر برسد اما می شود با تغییر نگرش و خنثی سازی افکارناکارآمد و منفی و تجربه ی رها شدگی از هر قید و بندی، در سخت ترین شرایط کاری هم، اندکی لذت یافت و این خود می تواند مقدمه ی خلاقانه برخورد کردن با محیط و وضعیت کاری را در فرد شاغل پرورش دهد
بالا بردن کیفیت زمان های فراغت، از طریق دنبال کردن فعالیت های دلخواه (ورزش، مطالعه و...) و غنی ساختن روابط خانوادگی و اجتماعی ( ارتباط هر چه صمیمی تر با خانواده و دوستان و فامیل و حضور در برنامه های اجتماعی) و رفتن به دل طبیعت بی شک هم از خستگی تن و روان خواهد می کاهد و هم موجب شادابی هر چه بیشتر آن ها خواهد شد
مساله ی اساسی گوش به زنگ بودن نسبت به نشانه های این خستگی و فرسودگی ست. ذهن و بدن آدمی با وجود درک نشانه هایی چند، تن به مقاومت لجوجانه نسبت به شرایط سخت خواهد داد و زمانی به فکر می افتد که در حال از پا در آمدن است. یک مجموعه ی مدیریتی آگاه و خبره و مدبر با آگاهی از این نشانه ها و اتخاذ سیاست های درست جهت "سلامت کارمندان و کارگران " از جمله آگاهی دادن به آن ها در خصوص این اختلال، آن ها را نسبت به نشانه های سلامت و صمیمیت و بهداشت روان حساس می کند تا جامعه ی شاغلِ هر چه سالم تری داشته باشد
تا کنون نظری ثبت نشده است، اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید.