فرناز کاظمی

با رفتارای همسرم و عدم توجهش به خواسته هاو چیزای خیلی کوچیکی وجزئی که ازش توقع دارم احساس میکنم اصلا براش مهم نیستم ودوستم نداره مثلا باوجود اینکه بهش میگم دوست دارم درطول روز بهم زنگ بزنی یا درماهی یه بار با یه شاخه گل خوشحالم کنی یا اینکه دوست دارم وقتی باهم به روستا می ریم یه تایمایی رو باهم بگذرونیم وبریم بیرون وجلوی بقیه وهمیشه بهم بی توجهی نکنی یا بچه هامونو به اتفاق هم ببریم پارک وبراشون وقت بزاریم یا اینکه چون شغلش آزاده گاهی که دلم خیلی می گیره و ازش میخوام یکی دوساعت زودتر بیادخونه یا وقتی ناراحتمو به خصوص وقتایی که اشکمو می بینه تنهام نذاره و ترکم نکنه بره بیرون با وجود همه این چیزا که بارها بهش گفتم توجهی نکرده وشده بارها برای بقیه از کارش زده و از حق من وبچه ها زده برای بقیه وتوجهی نداشته الانم خیلی روحیم داغونه طوری که حوصله هیچ کاری رو ندارم ومدام اشک می ریزم توتنهایی خودم وناامیدم از این زندگی واز اونجایی که خواهرشوهرم گفته قبلا برام که برای فلانیو فلانی رفتیم خواستگاری ونشده ولی همسرم میگه دروغه و اونا از طرف من نبوده با این رفتارا ونشنیدن خواسته هام فکر میکنم دروغ میگه اصلا حتی توفکرمم نیس حتی حاضر نیس الان 10روزه که می دونه من ناراحتم ومیرم تویه اتاق جدا حاضر نیس حتی با یه پیام از دلم در بیاره وبی تفاوت میره و میاد دارم دیوونه میشم از این کاراش میشه کمکم کنین

با سلام و خسته نباشید ببخشید من مردی 46 ساله هستم شاید باورش براتون سخت باشه ولی حدود 6 ساله قبل تو خواب بهم گفتن بعلت بعضی مسایل شما زن خواهید شد و در طول این مدت در بدن من تغییرات خاصی اتفاق افتاد که کلا بدن من از مردانه به زنانه تبدیل شده که بیشتر تمایلات و خصوصیات زنانه به غیر ظاهر صورتم در من پیدا شده که در این مدت هیچ تمایلی به خانمها نداشته و ندارم و متاسفانه تمایلاتم به آقایون بیشتر شده و رفته رفته دارم کامل تر میشم و متاسفانه از ترس آبروم خجالت میکشم که حضوری به دکتر یا مشاور مراجعه کنم اگه میشه لطفاً راهنماییم کنید